مرساناکوچولو

اولین تابستون مرسانا

1396/5/12 2:33
نویسنده : مامان مرسانا
21 بازدید
اشتراک گذاری
روز 12عید بود وما 4روز بود که ازتبریزبرگشته بودیم فردا رو باباییقرارگذاشتیم که بیرون نریم وتوخونه بمونیم ویه ماهگرد سه نفره برات بگریم از صبح تا شب باهات بازی کردیمو خیلی بهمون خوش گذشت میتونم بگم اولین سیزده بدر عمرومون بود که اینقدر از ته دل خندیدم 14 فروردین برا چکاب پیش دکترت بردم که گفت یکم وزنت کمه وبرات آزمایش ادرارو شیر خشک نوشت اینبار برخلاف دفه پیش شما خیلی باهام همکاری کردیو سریع نمونه رو گرفتم جواب آزمایشت چیزیو نشون نمیداد وتو از مزه شیر خشک متنفر بودی اصلا نمیخوردیش روزاپشت سرهم میگذشتن وبا وجود تو خونه وزندگی سیاه وسفید ما پراز رنگ های زیبا شده بود ودیگه هیچ غمی توزنی نداشتیم 4ماهه شدی دوباره باید واکسن میزدی بابایی اون روز سرکار نرفت ولی این دفه خیلی آروم بودی و اصلا بعد واکسن گریه نکردی وبا بابایی بازی کردین تازه داشتی غلت میزدی بعد 1ماه هم چهاردستو پا میرفتی بعد واکسن 6ماهگیت بازم چون هوا خیلی گرم شده بود شما اذیت میشدین ما اومدیم تبریزالانم 20روزی میشه که اینجاییم .18تیر ماه بود که متوجه رویش اولین مرواریدات شدم چون بابایی نبود فعلا برات مراسم نگرفتیم وبابایی برات یه دونه النگوی خوشگل به مناسبت جشن دندونی برات گرفت قربونت برم که وقتی میندازمشون تو دستت چون برا دستای کوچیکت یکم بزرگن وایمیستیو به صداشو گوش میدیو ذوق میکنی .زندگیم از امروز به بعد سعی میکنم خاطراتتو ثبت کنم تا روزی که بزرگ شدی بخونیشون
پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)