مرساناکوچولو

از 2روزگی تا3ماهگی مرسانا خانم

✍️ ارسال مطلب و عکس در وبلاگ 15دی ماه بود که ازبیمارستان ترخیص شدیم واومدیم خونه همه میومدن دیدنت اون شب خیلی خستهبودیم وصبحشم باید میبردیمت بیمارستان برا واکسن خداروشکر زیاد اذیت نمیکردی وفقط چند بار بیدارشدم براشیر دادن ومامان جونم خیلی کمکمون میکرد فردا صبح منو مامان جونو بابایی بردیمت واکسنتو زدیم باباییم رفت دنبال کارای شناسنامه ودفترچه بیمه ات.موقع واکسن زدن خواب بودی ومنومامان جون گوشامونوگرفته بودیم که صدای جیغ زدنتو نشنویم اونم تو اصلا بیدار نشدی وکلی بهت خندیدیم.بقیه روزم همش سرگرم کارات بودیم تا اینکه فردای اون روز بردیمت برا آزمایش غربالگری چون اون مرکز خیلی شلوغ بود قرار شد شنبه بریم روز6مامانی احساس کرد که شما یکم رنگ پوستت ز...
12 مرداد 1396

تولد مرسانا کوچولو

سلام .به فرشته نازم امسال به لطف خدا منو بابایی صاحب یه فرشته نازکوچولو شدیم که این یه تغییراساسی تو زندگی ما بود.بعد از نه ماه هیجان که منوبابایی برای اومدن فرشتمون داشتیم بلاخره قرار شد شما روز 13دیماه به دنیا بیاین ازشب قبلش هیجان منو بابایی چندبرابرشده بود اونقدرهیجان داشتیم که جفتمونم 3یا4ساعت بیشتر نتونستیم بخوابیم بالاخره ساعت 6صبح شد وشروع کردیم به اماده شدن اخه خانم دکتر گفته بود ساعت 9بیمارستان باشیم سریع یه دوش گرفتم یه عالمه آرایش کردموبا باباجون ومامان جون وبابایی رفتیم بیمارستان بعد کلی معطلی ساعت 2 بعدازظهر مامانیو بستری کردن.استرس کل وجودموگرفته بود ازیه طرفم هیجان اومدن تورو داشتم ومیدونستم چندساعت بعد همه اون انتظار...
11 مرداد 1396